زمین بازی

هوا الحق؛

یه دیالوگ بین حاج حیدر و ارشدش تو بادیگارد هست که:

– تو که به همه چیز شک نکردی؟
+ چرا …

اولین کارم تو دانشکده فنی عضویتِ انجمن اسلامی بود. اصلا هدف‌م از دانشکده فنی اون جو اجتماعی‌ش بود، اون هویتی که دانشکده به دانشجوش می‌داد. اون چیزی که تو در و دیوار این دانشکده بود، که منِ ورودی ۸۶ رو با اون ورودی سال پنجاه همزبون می‌کرد که تونستیم یه ساعت تو دانشکده با هم راه بریم و صحبت کنیم. من قبل از کیفیت درس دنبال اون روح جمعی‌ای افتاده بودم که فنی بهش معروف بود و هست.

سخنرانی اول سال بود که معاون دانشجویی دانشکده خیلی جدی گفت “سه هم‌دانشکده‌ای شما توی همین لابی دانشکده شهید شدن، اینجا خون شهید ریخته. بچه‌ها حواس‌تون باشه کجا دارید قدم میذارید”

انجمن اسلامی یکی از بهترین تجربه‌هایی بود که میشد داشته باشم. تجربه کار جمعی و پیدا کردن آدمایی مثل خودت و مهمتر از اون فهمیدن اون چیزی که در یک تشکیلات اتفاق میفته. فهمیدن روابط و رفتار افراد تو یه بستر سیاسی/تشکیلاتی.

ارتباط مدام با افراد و تشکل‌های سیاسی بهم فهموند که علی رغم اختلافات سیاسی عمیق، یه نخ تسبیحی خیلی از سیاسیون کشور رو داره به هم پیوند میده و اون اقتصاد بود/هست.

سیاستمداری که اهل زد و بند و حق ضایع کردن نباشه محکوم به حذفه

این دعواها و اتهام‌ها کم‌کم شروع کرد به اذیت کردن. همه همدیگه رو به چیزی متهم می‌کردن که خودشون قبل از اون به این متهم بودن و قربانی اصلی بین این دعواها اون دینی بود که هر کدوم خودشون رو پیرو راستین و محق‌ش می‌دونستن/می‌دونن. این وسط دین شده بازیچه این جماعت. یه سریاشون به اسم مستضعفین کار می‌کنن که بیچاره مستضعف از دست اونا، یه سریاشون که از اساس کاری به مستضعف جماعت ندارن.

به نقطه‌ای رسیدم که دیدم نمیشه هم اون کار سیاسی رو پی بگیرم هم حواس‌م به یه سری شرعیات باشه. توان من این نبود حداقل. توانی که می‌شد صرف کارای کارشناسی و درست بشه، صرف دعوا و درگیری و زیرآب زدن می‌شد و میشه هنوز. سیاستمداری که اهل زد و بند و حق ضایع کردن نباشه محکوم به حذفه.

سیاست، زمین بازی من نبود. من دنبال اون چیزی بودم که خون اون سه تا شهید رو زنده نگه داره، سیاست دنبال این بود که خون‌شون کجا به دردش می‌خوره کجا نه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *