جمع بودگی

عرض‌م اینه که جمع مهمه، اون تجربه جمع‌بودگی، گعده داشتن، علقه  داشتن به یک گعده/جمع. 

کلا برای دیدن/شنیدن/خوندن خیلی وسواس دارم. مثلا شاید وقتی تنهام هیچ‌وقت شش و هشت گوش ندم ولی تو مسافرت گوش میدیم با ملت و هر و‌ کر. یا مثلا تنهایی واسه یه فیلم/کنسرت/تئاتری که به مذاق‌م خوش نیاد و الخ شاید نرم ولی با جمع میرم. فکر می‌کنم در تجربه جمعیِ مثلا سینما رفتن، دیگه اون فیلم (و البته ذائقه فیلمی ‌من) نیست که مهمه (هرچند می‌تونه مهم هم باشه)، بلکه مهم اون فرد/افرادی هستن که اونجا حضور دارن. واقعیت‌ش اینه که اون‌چیزی که سکوت حین دیدن فیلم رو‌ پر‌ می‌کنه، بیشتر از اینکه خود فیلم باشه، اون نخ‌ تسبیحی هست که اون جمع رو ‌کشونده تا اونجا و در کنار هم قرار داده. الانسان اجتماعيٌ بالذات، فردیت/خودمحوری/ایندیویدوالیسم، چیزایی هستن که این ماشین، یعنی انسان، براشون طراحی نشده. انسان به جمع احتیاج داره که «سعدی نتوان‌ به هیچ‌ کشتن/الا به فراق روی احباب»

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *