The weight of your silence is very terrible. این جمله مونولوگی هست از فیلم سایلنس. مونولوگی که کشیشِ متعهدِ در دردسر افتاده با خدا داره. به نظرم این کشیش به نوعی نماینده انسان دیندار معاصر هست. انسانی که هیچوقت نتونسته و نخواهد توانست با خدای خود دیالوگی داشته باشه. سکوتی که در لحظات سنگین زندگی بیشتر وزن و گستردگی خودش رو نشون میده. و گفت من در قلوب شکسته هستم. در همان حالی که بیشترین دوری را از او حس میکنیم، نزدیکترین به ما هماوست اگر بتوانیم غنای آن سکوت را بفهمیم.
جایی میخوندم که در یک کنسرت، بعد از یک اجرای شلوغ -و برای اینکه مخاطب بتونه درکی از اون اجرا داشته باشه و به ادامه کنسرت گوش بده- چند دقیقهای به سکوت برگزار میشده. اتفاقی که افتاده این بوده که مخاطبین اون حجم از سکوت رو تاب نیاوردن و هر کسی خودش رو مشغول کاری کرده تا سکوت تموم بشه و ادامه کنسرت رو گوش بده. ادامهای که پیشنیازش، درک قطعه ابتدایی در مدت زمان سکوت بوده. سکوتی که بنا داشته شنونده را غنی بکند، یک سکوت غنی و دقیقا همان چیزی که مخاطب توان آن را ندارد.
در اون سریال جالب The Young Pope (که توصیه به دیدناش میکنم)، پاپ با این استدلال که کلیسا تا الان حرف زیاد زده کنفرانسهای خبریش رو کنسل میکنه. دوری از های و هوی و قیل و قال رسانهای و تمرکز بر سکوت و تَخَلُّق به اخلاق خدا. به نظرم ماها عادت کردیم به سر و صدا و پراکندگیای که لاجرم ایجاد میکنه. بعضی وقتا باید نشست کنار، اجازه داد غبار از صحنه کنار بره و در سکوت دید که چی تا الان دستمون رو گرفته و بعد از این چی قراره دستمون رو بگیره. باید به خودمون اجازه بدیم به اون غنایی که در سکوت هست برسیم،باید کمی سکوت را، خدا را بلد شویم.