نجف؛ أَ أدخلُ …
مسیر کلاس زبان و ترافیکش. ذهنم همینجور مشغول بود. از اون مشغولیتا که نمیدونی گیر کجاس. یعنی میدونی، نمیدونی کجاش گیرت انداخته. پشت چراغ قرمز، زمانش طولانی بود و دیگه غرق شدم. فهمیدم کجا بودم، نجف. روی در ورودی سجده کرده بودم و… خیلی طولانی شده بود دیگه، یه روز …